جمعه , ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
تازه ها
شما اینجا هستید: خانه / معرفی اشخاص مهم بیهود / شهید پژوهی / ازشهید محمد آزاد (فرزند حبیب) چه میدانید؟

ازشهید محمد آزاد (فرزند حبیب) چه میدانید؟

درادامه طرح شهید پژوهی این هفته با شهید محمد آزاد همراه می شویم و از طریق نقل قول صحبت همشهریان در مورد ایشان با این شهید والا مقام بیشتر آشنا می شویم.

آقای محمد همدم :
با سلام ودرودبه روان پاک شهدای راه حق حقیقت وبا گرامیداشت یادوخاطره شهیدگرانقدر محمد آزاد – جهت مرور خاطرات گوشه ای از نامه این شهید که درسال ۶۶ نگارش شده است .

2 3


آقای حمید رضا نیکنام:
شما اقای همدم عزیز مدتی همخانه شهید ازاد بودید واون خدابیامرز از ابتدایی تا زمان شهادت همکلاس بودیم با سید جواد شما .وعلی عرب پور .علی اسماعیلی محمد نصری و……‌‌
محمد ازاد چون جسه کوچک. داشت سال اول دبیرستان به زور رفت به منطقه در هنگام برگشت از خط شیمیایی شد ضمنا من این شهید را چند وقت پیش خواب دیدم که بر گشته
شهیدازاد از بچه گی پسری شاد وهمیشه می خندید وجزو شاگردان ممتاز بود . واز کم سن ترین شهدای بیهود بود که سال اول هنرستان گناباد با محمد همدم همخانه وهم کلاس بود که جبهه رفت .جالب خیلی دوست داشت شهید بشه خیلی به شهید کاوه ارادت داشت ومی گفت پسر خاله من میباشد.البته پسر خاله پدر ی ایشون در دوره راهنمای در تابستان میامد تهران ودر موقع مدرسه بر میگشت. وهمیشه خوش تیپ وتمیز بود من هیچ وقت او با لباس کهنه یا نا مرتب ندیده بودم


آقای سعید ناظمی:
شهید آزاد تجسم نجابت و پاکی بودند هیچوقت از ذهنم چهره مهربان ایشان پاک نمی شود خداوند روحشو قرین رحمت کنه
یادم میاد وقتی از بلندگو خبر شهادت شهید آزاد رو اعلان کردن من با دایی شهیدم در حیاط منزل پربزرگم بودیم که ایشون نشستند و به حالت گریه به حال این شهید غبطه خوردند و در صحبت هایشان هیچ دلسوزی برای شهادت ایشان نبود و فقط از سعادت و لیاقت این شهید بزرگوار صحبت کردند و گفتند که حتما من مشکلی در کارم هست که شهادت نصیبم نشده است چون از خدا خواسته ام هر گاه ایمانم کامل شد شهادت را نصیبم کند


آقای سید جواد هاشمی:
سلام ,شهید محمد آزاد از دوستان صمیمی وهمکلاسی خوب من بود که درتاریخ ۶۶/۸/۱۳جهت اموزش نظامی به پادگان شهید بهشتی بجنورد اعزام شدیم وبعد از مدت۴۵روز اموزش درتاریخ ۶۶/۱۰/۹با اعزام سپاهیان امیر بهمراه شهید آزاد و یازده نفر دیگه از بجه های بیهود به منطقه جنوب اعزام شدیم وپس از مدت سه ماه درجزیره مجنون در خط پدافندی کاسه باز برای انجام عملیات به غرب کشورمنتقل وسرانجام در تاریخ ۶۶/۱۲/۲۴درعملیات بیت المقدس سه درارتفاعات شاخ شمیران عراق شرکت ودرحین عملیات شهید آزاد دجار ی موج گرفتگی کوجک گردید از ساعت دوازده شب تا پنج صبح مقاومت کردیم وصبح بعلت اینکه هیج کس نتونست از شاخ شمیران که سخره ای به ارتفاع جهار متر بود عبور کنه ناجاربه عقب نشینی شدیم ودرکنار رودخانه صفرای عراق به استراحت پرداختیم که ناگهان سروصدای مهیبی بلند شد که بجه گفتند شیمیایی که متوجه بوی سیر شدیم درحالی که باشهید ازاد از جادر خارج شدیم وبه طرف ارتفاع میرفتیم جون درتاریکی مطلق بودیم وبهم دیگر برخورد میکردیم من محمد را گم کردم وتاصبح در بالای کوه ماندیم باروشن شدن هوا برگشتیم پایین وباصحنه ای دلخراش مواجه شدیم اکثر بجه ها باگاز خردل ,اعصاب به فیض عظیم شهادت نایل گشته بودند من واخوی جرخیدیم شهید آزاد افشاری را پیدا کردیم که ادمه باشد برای بعد


آقای سید احمد هاشمی:
هنوز اون زمانا من کوچک بودم برادانم سید عباس و سید جواد هاشمی از جبهه برگشته بودن ساعت ۱۱ صبح بود که خوشحال بودیم اهل منزل می پرسیدین که محمد آزاد چرا نیامده است که هردو می گفتن محمد مشهد ماند و فردا می آید. این را که شنیدم با خوشحالی تمام و بدو بدو رفتم منزل استا حبیب آزاد تا بهشون خوش خبری بدم که محمد مشهد است و فردا می آید. وقتی رفتم کسی منزلشان نبود ولی درب همسایه آنها رو زدم و گفتم به عمو ( استا حبیب ) بگویید که محمد مشهد است و فردا می آید. غافل از اینکه محمد شهید شده است واین برادران کد اشتباهی می دهند تا کسی متوجه نشود. تازه شب متوجه موضوع شدم که با همان بچگی خودم عذاب وجدان گرفته بودم و…


آقای تقی زارع:
شهید آزاد درخانواده ای مذهبی در سال۱۳۵۲متولد و دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در بیهود گذراند. او بسیار دانش آموزی کوشا، موفق و فعال بود.رابطه ی او با معلمینش و بزرگترها یک رابطه ی استثنایی بود. او در فعالیت های قرآنی ونماز موفقیت های زیادی را کسب نمود. مباحثات او با سربازان و درجه دارانی که از برادران اهل سنت بودند خیلی مستدل و عالمانه بود.شهید آزاد علی رغم سن کمش درمسائل انقلاب و جبهه فعالیت چشمگیری داشت. زمانی هم که به جبهه اعزام شد بدلیل جثه و سن کم در راه آهن تهران با ممانعت یکی از فرماندهان مواجه شد، اما چون عاشق جبهه و مبارزه حق علیه باطل بود با هر شگردی که بود در بالای کوپه قطار خودرا پنهان کرد و دور از چشم فرمانده خود را به اهواز رساندمن.فرمانده وقتی اورا در اهواز دید تحت تأثیر عشق و ایمان و علاقه ی شدید ایشان به جهاد و دفاع از اسلام قرار گرفت و گفت: نمیدانم با شما چجوری رفتار کنم!
درجبهه فرماندهان مختلف تخریب چی، اطلاعات عملیات و… می آمدند و درجمع بچه ها صحبت میکردند و از سختی های رسته و مأموریت خود می گفتند و سپس از بین رزمندگانی که اعلام آمادگی میکردند آنهارا انتخاب می نمودند. شهید آزاد برای سخت ترین و خطرناک ترین مأموریت ها اعلام آمادگی میکرد و از فرماندهان خواهش میکرد که از او برای مأموریت های سخت استفاده نمایند و وقتیکه با مخالفت فرمان هان بدلیل جثه کوچک مواجه میشد بدجوری ناراحت میشد و آه سردی میکشید.
شهیدان محمد آزاد و محمد افشاری در اسفندماه سال ۶۷قبل از عملیات والفجر۱۰ آب سرد و یخ کوه های کردستان را داخل کتری با آتش کُنده گرم وغسل شهادت کردند و باهم تعهد بستند که تا شهید نشدند در جبهه بمانند. در همین عملیات(والفجر ده) توسط دشمن مورد اصابت حمله شیمیایی قرارگرفته و مظلومانه به شهادت رسیدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد…
-انس شهید آزاد به نماز شب
زمستان سال ۶۶ بود که رزمنده های زیادی از سراسر کشور به منطقه ی غرب آمده بودند و کار اسکان و سازماندهی نیروها برای مسئولین در مراغه سخت شده بود.بخصوص که منطقه مملو از برف و یخبندان بود. حدود ساعت یازده شب بود که رزمنده ی مخلص آقای عباس چوبداری-شوهرخواهر شهید کاوه- پس از اسکان رزمنده های بسیاری در مساجد و تکایای مراغه ما (رزمندگان اعزامی قاین)را که در سالن راه آهن مراغه منتظر اسکان بودیم مارا به یک مسجد بردند که خیلی خیلی سرد بود و حتی پا گذاشتن روی فرش ها مثل پاگذاشتن روی یخ بود.شیرهای آب مسجد هم یخ زده بود…
حدود ساعت دو و نیم، سه نصفه شب بیدار شدم دیدم شهید آزاد زیر پتویش نیست .،کنجکاو شدم ، بلند شدم دوری زدم دیدم ایشون گوشه ی مسجد که تاریک بود به نماز مشغول بود.کنارش نشستم نمازش تمام شد گفتم محمد جان با این همه خستگی و دیر خوابیدن خوش به حالت که توفیق نماز شب داری.سوال کردنم چجوری آب پیدا کرد؟ ایشون گفت یک شیری کنار دستشویی هست که قطره قطره از آن آب میریزد.از همان شیر وضو گرفتم. تمام شیرهای آب یا یخ زده بود یا آب هایی که از آن میریخت قندیل بسته بود…
آری شهید آزاد حتی نمازشب را درچنین شبی هم از دست نداد…
روحش شاد، یادش گرامی، راهش پر رهرو…..
شهید محمد آزاد با تلاوت قرآن بسیار مأنوس بود و نوارهای کاست استاد عبدالباسط را بارها و بارها گوش میداد و خود نیز در زمینه ی تجوید و قرائت و نیز آموزش قرآن به دیگران موفقیت زیادی داشت و درسطح شهرستان در زمینه ی قرائت حائز مقام و رتبه بود.


آقای سید جواد هاشمی:
شهید محمد آزاد درمنطقه گوجار عراق درتاریخ ۶۶/۱۲/۲۵درساعت یک بامداد باگاز شیمیای نوع خردل به فیض عظمی شهادت نایل گردید روحش شاد
من وشهید محمد آزاد جون کوجک بودیم به گروه تخریب بردند بعد دوروز دوره باز یکی نطق کرد که اینها بدرد تخریب نمیخورند مارا امدادگر تعین کردن که ده روز بطور کامل دوره امدادگری راآموختیم وشدیم امدادگر دسته یک ودو ازگروهان سه گردان محمدرسوالله ,تااینکه یک شب درجزیره مجنون کمین کاسه داخل سوله بودیم که فریاد زدند امدادگر ابتدا محمد بسرعت رفت بعد از لحظه کوجکی باز صدا زدن امدادگر بعدی سریع رفتم بطرف صحنه دیدم پای ی رزمنده ازقطع شدنش جیزی نمانده گفتم آزاد کو ,گفتن حالش بهم خورده نمیتواند کاری انجام دهد تاجشم من افتاد به پای برادر مجروح دجارتهوع شدم وحال من هم بهم خورد این شد که گفتن بدرد امدادگر هم نمیخوردن ازاین پس من شدم کمک آرپیجی ومحمد شد تک تیر انداز تا …
بله اقای زارع فرمودند که از راه اهن برگردوند محمد را درسته ایشون از راه اهن درحالی که گریه میکرد ساک بدست بمقصد خانه خواهرش براه افتاد که حال همه ما حسابی گرفته شد با بجه ها تصمیم گیری شد بیاریمش وزیر صندلی قطار پنهانش کنیم که اقای حسن عاشوری رفت ومحمد را از بیرون راه اهن برگردوند ومحمد آزاد را زیر صندلی کوپه خوابوندیم وساک ها را جلوی اوجیدیم بعد بازدید در امد تا کسی در میزد باز مجددا محمد زیر صندلی …
اقای استاد حبیب آزاد پدر بزرگوار شهید محمد آزاد که در روستای بیهود با مختصر درامدی از هنر سلمانی روزگارخویش راسپری وانسانی بسیار پرهیزگار وباتقوا ومهربان است استاد حبیب ,در ختنه کردن ماهر وزبردست بود خانه این بزرگوار درطرح هادی کاملا تخریب گردید .


آقای محمد همدم:
با سلام همانگونه که دوستان عزیزم اقای زارع هاشمی بخوبی به گوشه هایی ازخصوصیات این شهید عزیزاشاره کردند ،واقعا باوجودسن و سال کمی که داشت بسیارپخته و سنجیده سخن میگفت ، وبقدری دوستانه وازسرادب صحبت می کرد که کوچک و بزرگ شیفته معرفت وشخصیت او میشدند درطول چندسالی که با محمد آشنا بوده ودرتمامی مراحل نوجوانی که با هم بودیم ادب و احترام و اوج تواضع وا خلاص را می توانم ازویژگی های بارز او نام ببرم یادم نمی رود درگناباد درخانه ای زندگی می کریم که صاحب خانه ما پیرزنی بود که محمد هرروز قبل از رفتن به هنرستان برایش طبق سفارش نان می خریدوبعد از مرتب کردن امورات پیره زن با دعای خیر او راهی مدرسه میشد .درمحیط تحصیل با وجود اینکه چند ماهی از ورود او به هنرستان نگذشته بود تمامی معلمین ودانش آموزان شیفته محبت وکمالات او شده تاحدی که استادگرانقدرمرحوم مهندس کاظمی ریاست وقت هنرستان دکترعباسپورگناباد ازوی بعنوان افتخاری برای هنرستان نام میبرد… در آخرین خداحافظی که درروز۱۳ آبان ماه ۶۶داشتیم خیلی دوستانه وبا لحنی خندان اظهار کرد دوست عزیز مطمئن باش شهید میشوم که واقعا عاشق شهادت بود … یادش گرامی راهش چراغی برای آ یندگان .


آقای تقی زارع:
شبی که صبحش خواستیم به جبهه اعزام شویم رفتم خونه ایشان خیلی خیلی خوشحال ومسرور بودند وبی تاب جبهه. پدر ایشان به طرق مختلف سعی میکرد جگرگوشه اش را از رفتن به جبهه منصرف کند ام هیچ فایده ای نداشت محمد تصمیمش را گرفته بود ودوره سخت آموزش را در زمستان طاقت فرسای بجنورد( با آقاسید جواد هاشمی) گذرانده بودند……پدرشان گفتند محمدجان من حاضرم به جبهه بروم وتو به درس خودت بپرداز ایشان با کمال ادب واحترام گفت پدرجان اگرشما هم تشریف بیاورید که باهم برویم من حتما باید بروم وبعد هم ایشان پدرشان را بشین وپاشو و ورزش آموزش داد وکلی خندیدیم وخاطرات آن شب که ایشان چقدر عاشق جبهه وشهادت بود……روحش شاد بعدشهادت شهید کاوه بیقرار جبهه بود ولحظه شماری میکرد.


تصاویری از شهید:

photo_2015-04-22_17-16-22

4 5 6تصویر پدر شهید:

9 10 (1) 10 (2) 10 (3)و این هم تصویری از مراسم تشییع این شهید گرانقدر:

7 8

و در پایان کلیپی از پدر و مادر شهید که در فروردین ۹۳ توسط آقای سید مجتبی حجازی ضبط شده است:

1+

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

Scroll To Top