جمعه , ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
تازه ها
شما اینجا هستید: خانه / معرفی اشخاص مهم بیهود / شهید پژوهی / نامه شهید علی اصغر صادقی به پدر و مادرش

نامه شهید علی اصغر صادقی به پدر و مادرش

p93(2)
نامه شهید علی اصغر صادقی به پدر و مادرش : …… امیدوارم که حالتان خوب بوده باشد و اگر از حال من جویا باشید باید بگویم که به لطف خداوند خوب و سلامت هستم ، مخصوصا که میبینم خداوند مرا در یک چنین برهه از زمان آفرید و یک چنین پدر و مادری به من عطاء کرده که بتوانم در کنار برادران رزمنده و سربازی امام زمان به آنچه که در زمانهای پیشین ذهنم را مشغول کرده برسم . و آن چیزی که همیشه ذهنم را مشغول کرده بود این بود که همیشه از خود سؤال میکردم که خدایا چطور ممکن است که مثلا امام حسین (ع) در زمان خود از میان این همه شیعه فقط ۷۲ یار واقعی داشتند ؟! و مثالهایی نظیر اینها که جواب این سؤال را به عینه در زمان خود می بینم و احساس میکنم . در این زمانه که امام و رهبر عزیزمان بعنوان نائب امام زمان (عج) بر مردم ما رهبری میکند و با وجود صحبتهای پر مغز و مدبرانه اش که یکی از آنها واجب کفایی کردن جبهه آمدن است . البته خود خداوند خطاب به پیغمبر اکرم (ص) می فرماید :
{{ ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی }} یعنی پیامبر به مردم بگو و خود بدان که تمام تیرهایی که شما بسوی دشمن میزنید هدایتشان میکنیم و هیچکدام را خود نمی زنید و باز در آخر سوره می فرماید : {{ حال که ما این نعمات را به شما میدهیم سعی کنید که از جمله کسانی باشید که بعنوان وسیله آمده اند و از این نعمات استفاده کنید }} ، و در این جا خود به چشم می بینم کسانی که بعد از هفت سال ماندن در جبهه با آن تجربه در خط مقدم هیچ مسأله ای برایشان پیش نمی آید و دو یا سه متری سنگر با فریاد یا زهرا ، یا حسین ، یا مهدی و یا محمد به لقاء خداوند می پیوندند و یا کسیکه یک یا دو ماه در جبهه بوده با ترکش یک خمپاره به سجده می افتد و {{سجده لک یا رب خاضع خاشعا }} را میخواند و به لقاء خداوند میرسند ، البته اینها همه از خواست خداوند بدور نیست ، اینها و کسانیکه هم اکنون در جبهه هستند همانند ۷۲ یار امام حسین (ع) در روز عاشورا هستند و حاضر به تنها ماندن آقا امام زمان (عج) نیستند.
ارسال کننده: آقای محمد حسن رضایی

5+

یک نظر

  1. 1+

    با سلام و درود بر روان پاک شهیدان عزیز ایران. سلام و درود بر نازنین دوست شهیدم علی‌ اصغر صادقی (و خانواده محترمش) که بعد از سالها امروز (۱۳۹۴/۱۲/۲۲ یا ۱۲/۰۳/۲۰۱۶) کاملا اتفاقی تونستم عکسشو در اینترنت پیدا کنم. راستش نمیدونم چرا با اینکه مدتها بود دنبال عکس این عزیز بودم هیچ وقت در گوگل دنبال این عکس نبودام.
    دیداری تازه شد و کلی‌ اشک ریختم. همچنین سلام بر شما خوانندهٔ محترمی که این دل‌ نوشته رو می‌خونید. اگر از بچه محلها کسی‌ این دل‌ نوشته رو خوند و دلش خواست یک ایمیل هم به من بزنه که دلم برای بچه محلها بسیار تنگ شده. ایمیل من nimamir۰۲@yahoo.com هستش و من احمد رجبی هستم که سالهاست ایران نبودام دقیقا ۱۶ سال.
    دوست دارم چند کلامی‌ اینجا در مورد دوست شهیدم علی‌ اصغر صحبت کنم. البته نگاه امروز من با ۲۸ سال پیش که او به شهادت رسید بسیار متفاوت است. اون زمان من هم مانند ایشان جوان بودم و هیچ از سیاست، اقتصاد، جامه شناسی‌، تاریخ، و و .. و حتی به عنوان یک بچه مسلمون یک بار هم کامل قرآن رو نخونده بودم و مطلع نبودام.
    . ولی‌ ظرف این مدت مثل بسیار دیگه از غربت نشینها فرصتی پیدا کردم که راجع به این مطالب کمی‌ مطالعه کنم. خدا رو شاکرم که در این مدت موفق شدم ۱۳ بار قرآن رو بخونم البته فارسیشو تا به عمق ژرف این کتاب پی‌ ببرم ( البته به خیال و توان فکری خودم). علی‌ اصغر عزیز جوانی‌ بسیار ساده زیست بود، فرزندی صالح برای خانواده محترمش، دوست داشتنی و شیرین ما بین دوستانش و البته بسیار باورمند به اسلام و قرآن و ۱۰۰ البته شجاع.
    . اگر اشتباه نکنم ایشان متولد ۱۳۴۹ بودند یعنی‌ موقع شهادت حدودا ۱۷-۱۸ سالشون بیشتر نبود. ایشان دارای صدایی ملکوتی بود و من به شخصه از تجوید قرآن کردن ایشون بسیار لذت می‌بردم. یک حزن قریب در صدای زیبای ایشون موج میزد که شنونده رو به تامل در آیات فرو می‌برد. همواره لباس ایشون مراتب و تمیز و ساده بود. من یاد ندارم که ایشون لباس سبک، کثیف، پاره بپوشه. خدا بیامرز همواره لبخند به لب داشت و کمتر میشد ایشون رو اخمو ببینی‌.
    یادم میاد که اکثر دوستان بسیجی ایشون شب‌های پست که معمولان شب‌های جمعه بود دوست داشتند علی‌ اصغر در تیم گشت اونها باشه یعنی‌ اکثر دوستان علی‌ اصغر رو مثل برادر خودشون دوست میداشتند. یادم میاد که اون خدا بیامرز هم درس می‌خوند و هم به پدرش کمک میکرد چون اگه اشتباه نکنم فرزند بزرگ خانواده بود. چهرهای بسیار نورانی و زیبایی داشت که این مساله در عکسش کاملا مشخصه.
    من این افتخار رو داشتم که نسبتا مدت زیادی رو با ایشون دوست باشم، یک دوستی صمیمی‌. وقتی‌ ایشون به جبهه اعزام شد من هم اعزام شده بودم و متاسفانه با هم اعزام نشده بودیم و من خیلی تلاش کردم ایشون رو در لشگری که من هم در اون بودم پیدا کنم ولی‌ متاسفانه موفق نشدم. آخرین باری که ایشون رو دیدم و اتفاقاً با هم به مجلس مجمع الذاکرین که مداح‌ها داشند رفتیم شب عجیبی‌ بود، خدا رو همینجا شاهد میگیرم از حال خوشی‌ و رشد عجیبی‌ که ایشون در همون مدت نه چندان طولانی‌ در جبهه‌ کرده بود بر من یقین شد که ایشون شهید میشه ولی‌ ته دلم بود که یک باره دیگه هم می‌‌بینمش. ولی‌ عشق فراوان به پرواز او این سعادت رو از من گرفت و طولی نکشید که پیکر پاکشو به دوش کشیدیم و غریبانه تا بهشت زهرا بردیمش. خودا لعنت کنه کسانی‌ رو که خون این نازنینها رو در اون مملکت پایمال کردن و باعث سرشکستگی برای این عزیزان شدن که هم جان عزیزشون رو در بهترین دوران عمر دادند و هم آرمانهاشون تا حدود زیادی بر باد رفت. متاسفانه از داشتن یا نداشتن وصیتنامه ایشون بی‌ اطلاع هستم و تنها چیزی که در کنار عکس ایشون امروز برای اولین بار دیدم نامه کوتاه و ساده و زیبای ایشون به خانوادش بود که با توجه به سن ایشون در اون زمان نشون از عمق باورمندی میده. خداوند با شهدای کربلا محشورشون کنه و به خانوادهٔ گرامیشون باز هم اجر و صبر بده.
    در ضمن من مدتی‌ هست که اسم این عزیز رو روی صفحه اول فیسبوک خودم دارم. اگه دوستان مشترک دید‌ند تماس بگیرند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

Scroll To Top