دوستان و همشهریان محترم سلام
در ادامه طرح شهید پژوهی، در مورد دانشجو معلم شهید حمید حائری چه می دانید؟
آقای سعید ناظمی:
آخرین نامه شهید حمید حائری به پدر و مادر از منطقه عملیاتی مهاباد (ده روز قبل از شهادت)
حضور محترم و با سعادت ابوی مهربان سلام عرض مینمایم. امید دارم که در پناه عنایات حضرت حق و امام عصر (عج) ایام را بر وفق مراد سپری نموده و بسلامت باشید و هیچگونه کدورت جسمانی و روحی نداشته باشید، خداوند سایه شما پدر و مارد خوب را بر سر ما مستدام بدارد و شما را از ما راضی و خشنود بدارد تا در سایه عنایات شما و برکاتی که از ناحیه شما خداوند بر ما نازل میفرماید، زندگی با برکتی داشته باشم. والده مهربان و محترمه و عزیز را دست بوسم و خدمتشان سلام محبت آمیز عرض مینمایم. چون نوبت به علی آقای عزیز رسید، خطاب به ایشان ادامه میدهم: علی آقا سلام حالتان انشاءالله خوب باشد و در زندگی و درستان موفق باشید و در دعا و ثنای خود این برادر خود را هم فراموش نکنید. از اینکه نامه را جواب دادید ممنونم. البته بخاطر گرفتاریها در جواب نامه مدتی تأخیر شد معذرت میخواهم. خدمت حاج آقای ناظمی با همشیره گرامی و بچهها سلام عرض مینمایم و مرتضی را دیده بوسم. خدمت آقای آخوندی با والده و همیشره مهربان هم سلام عرض نموده و بچهها را دیده بوسم، مهدی آقا هم حتماً خواندن و نوشتن را یاد گرفته پس مهدی آقای عزیز سلام. خدمت عموی محترم حاج آقای عرفانی با خانواده سلام عرض میکنم؛ هادی آقا هر وقت در محل هستند و یا در تماس هستید سلام مرا به ایشان ابلاغ نمایید. خدمت عمو حاجی محمدجعفر هم سلام عرض مینمایم. خالههای مهربان را با خانواده سلام دارم. همه همسایگان خوب را سلام دارم. بالاخره خدمت تمام اقوام و دوستان و کسانی که از راه محبت جویای حال باشند سلام گرم عرض مینمایم. همانطور که قبلاً هم به اطلاع رسانده شد، مدت مأموریتم ۴۵ روزه است و الان که جمعه ۱۳/۳/۶۷ میباشد، بیش از ۳۰ روز از مدت تمام شده ولی نمیتوانم معین کنم کی بتوانم به هر صورت و شکلی بیایم، اگر خدا خواست، خدمت خواهم رسید، بطور معمول هفتهای یکبار به مشهد تلفن میزنم و نامه هم مینویسم، به هادی آقا هم نامهای نوشتهام. از زحمات و کارهای روزانه امید است که خسته نشده باشید و پیلهها هم خوب شده باشد. از اینکه لطف کرده و از خانواده احوالپرسی نموده و به بیهود دعوتشان کرده بودید به سهم خودم تشکر میکنم. اگر خبر دلگرمکننده جدید باشد در فرصت بعدی برایم بنویسید. اگر پول لازم داشتید بدون تعارف به عنوان قرضالحسنه از هادی آقابخواهید. برادر عزیز چنانچه امری شخصی داشته باشید، با کمال میل حاضرم آن را انجام دهم.
دیگر همه شما را به خداوند مهربان و بزرگ میسپارم مرا از دعای خیر خود فراموش نفرمائید.
دعاگوی همه شما هستم. والسلام
آقای سعید ناظمی:
زندگینامه شهید حمید حائری
بسم رب الشهدا و الصدیقین
«هرگز مپندارید آنهایی که در راه خدا کشته میشوند مردگانند بلکه آنها زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی میخورند» قرآن کریم
شهید حمید حائری فرزند غلامرضا در سال ۱۳۴۳ در روستای بهیود از توابع شهرستان قاینات در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد و به جمع خانواده، صفایی خاص بخشید. پس از گذراندن دوره ابتدایی به شهرستان گناباد رفت و وارد حوزه علمیه آن شهر گردید اما به دلیل وضعیت خاص آن زمان و وظیفه سخت و خطیر طلبگی و سربازی امام زمان (عج) خود را لایق ندانست، لذا درس حوزه را ادامه نداد و پس از آن دبیرستان را پشت سر گذاشت. ایشان در همان دوران تحصیل چندین بار توفیق حضور در جبهه را پیدا نمود. پس از پایان دوره دبیرستان در آزمون سراسری در دانشگاه تربیت معلم سبزوار در رشته زبان انگلیسی پذیرفته شد و دوران تحصیل در دانشگاه را نیز با چند مرحله در حضور در جبهههای حق علیه باطل سپری نمود. شهید حائری برای ادای وظیفه معلمی به آموزش و پرورش کلات نادر رفت و مجدداً در آزمون سراسری شرکت نموده و در رشته حقوق، دانشگاه شیراز پذیرفته شد.
شهید حمید در زمان تحصیل در تربیت معلم سبزوار ازدواج نمود و تنها یادگار وی فرزند عزیزش محمد حائری میباشد که هم اکنون (سال تحصیلی ۸۹-۸۸) در دانشگاه امام صادق تهران در رشته مدیریت در مقطع کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل میباشد.
حمید با پذیرش در دانشگاه به شهر شیراز از عزیمت و مدت ۲ سال را مشغول به تحصیل در رشته حقوق بود که باز هم به جبهه اعزام شد و این بار بود که سفر آخر و آسمانیاش رقم خورد و در ارتفاعات سید صادق عراق در عملیات تخریب بر اثر انفجار مین والمری دعوت حق را لبیک گفت و به خیل شهیدان ۸ سال دفاع مقدس پیوست. پیکر غرق در خون شهید در بیهود و در میان خیل عظیم همشریان و دوستان معلم و دانشگاهی در بیهود تشییع شد و به خاک سپرده شد. اشاراتی به خصوصات اخلاقی شهید از زبان برادر شهید
دفاع از ارزشهای اسلام و انقلاب اسلامی را بر خود لازم میدانست به یاد دارم در واقعه برکناری بنیصدر به تنهایی در برابر جوانان هم دوره خود که طرفداری از جریان بنیصدر مینمودند به دفاع میپرداخت و هیچگاه حرف جمع و زیادی طرفدار، او را از مسیر حق و اطاعت از فرامین رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) باز نمیداشت و با استدلال به بیان حقایق میپرداخت.
در ایام خاص و به نیت کمک به پدر خود که کار کشاورزی داشتند، به روستا میآمد و بیدریغ و بیتکلف لباس کار بر تن میپوشید و به پدر کمک میکرد.
زمزمههای عاشقانه او به درگاه حق در شبها جمعه و در دعای شریف کمیل از خاطره هر فردی که حاضر و ناظر آن صحنهها بوده حذف نمیشود.
یکی از همرزمان شهید نقل میکند شب سهشنبه که فردای آن شهید به لقاءالله پیوست شهید حمید اصرار در برگزاری دعای دوستان و همرزمان میگفتند فردا شب که شب چهارشنبه میباشد طبق معمول هر هفته دعا را برگزار خواهیم کرد. معالوصف ایشان آخرین جلسه دعای توسل را در شب آخر برگزار کرد و فردای آن شهید شد.
رویای صادقهای در ارتباط با شهادت حمید برایم پیش آمد که در عالم خواب دیدم فردی با لباس مقدس پاسداری و با سیمای بسیار جالب در حالی که در یک ارتفاعی نسبت به من قرار داشت خطاب به من عنوان نمود که حمید حائری شهید شده است. صبح از خواب بیدار شدم و نگران از وضعیت حمید بودم و به اداره آموزش و پرورش قاین که محل کارم بود رفتم. در ابتدای ورودم نامهای به دستم رسید که شهید از جبهه فرستاده بود و خبر سلامتی خود را به ما داد؛ اما این نامه قبل از شهادت نوشته شده بود و شهادت او همزمان با همان خوابی بود که برایم اتفاق دوستان و همرزمان میگفتند فردا شب که شب چهارشنبه میباشد طبق معمول هر هفته دعا را برگزار خواهیم کرد. معالوصف ایشان آخرین جلسه دعای توسل را در شب آخر برگزار کرد و فردای آن شهید شد.
رویای صادقهای در ارتباط با شهادت حمید برایم پیش آمد که در عالم خواب دیدم فردی با لباس مقدس پاسداری و با سیمای بسیار جالب در حالی که در یک ارتفاعی نسبت به من قرار داشت خطاب به من عنوان نمود که حمید حائری شهید شده است. صبح از خواب بیدار شدم و نگران از وضعیت حمید بودم و به اداره آموزش و پرورش قاین که محل کارم بود رفتم. در ابتدای ورودم نامهای به دستم رسید که شهید از جبهه فرستاده بود و خبر سلامتی خود را به ما داد؛ اما این نامه قبل از شهادت نوشته شده بود و شهادت او همزمان با همان خوابی بود که برایم اتفاق افتاده بود.. توسل داشت. دوستان و دوستان و همرزمان میگفتند فردا شب که شب چهارشنبه میباشد طبق معمول هر هفته دعا را برگزار خواهیم کرد. معالوصف ایشان آخرین جلسه دعای توسل را در شب آخر برگزار کرد و فردای آن شهید شد.
رویای صادقهای در ارتباط با شهادت حمید برایم پیش آمد که در عالم خواب دیدم فردی با لباس مقدس پاسداری و با سیمای بسیار جالب در حالی که در یک ارتفاعی نسبت به من قرار داشت خطاب به من عنوان نمود که حمید حائری شهید شده است. صبح از خواب بیدار شدم و نگران از وضعیت حمید بودم و به اداره آموزش و پرورش قاین که محل کارم بود رفتم.در ابتدای ورودم نامهای به دستم رسید که شهید از جبهه فرستاده بود و خبر سلامتی خود را به ما داد؛ اما این نامه قبل از شهادت نوشته شده بود و شهادت او همزمان همان خوابی بود که برایم اتفاق افتاده بود.
آقای سعید ناظمی:
بقیه از ما بیشتر این شهید بزرگوار رو شناختن به عنوان نمونه ایشان دو سال بیشتر در لاین کلات بیشتر معلم نبوده اما دو مدرسه و یک کتابخانه در کلات به نام ایشان می باشد و با وجود شهدای فرهنگی بومی کلات پایگاه بسیج فرهنگیان کلات بنام شهید حمید حائری است.
باید عرض کنم شهید حمید حائری از دبیرستان که بودند و از اوایل جنگ در جبهه حضور داشتند تا پایان جنگ چون حدود یک ماه بعد شهادت ایشون جنگ تموم شد و اخرین شهید بیهود هستند.
قضیه اخرین جبهه ایشون نیز به این صورت است که شهید بعد دو سال تونسته بودند خوابگاه متاهلی در شیراز بگیرند و بعد عید با خانواده عازم شیراز شدند اما بعد یکی دو هفته وقتی خبر باز پس گیری فاو توسط عراق رو میشنوند میگویند که طاقت ماندن ندارند و با اینکه درس و دانشگاه داشتند مجدد خانواده را به مشهد بر میگردانند و حتی فرصت بیهود امدن و خداحافظی رو نیز پیدا نمیکنند و عازم جبهه میشوند که اخرین سفرشان میشود.
آقای مجید بادامی:
آقا ناظمی ببخشید این سوال را میکنم چون گفتین متاهلی شهید فرزند که نداشتن ببخشین ای سوال را کردم
آقای سعید ناظمی:
سلام اقا مجید ایشون موقع شهادت یه پسر دو ساله بنام محمد داشتند. الان تهران هستند فارق اتحصیل دانشگاه امام صادق و توی معاونت علمی ریاست جمهوری مشغول به کارند.
آقای سعید ناظمی:
متن اولین وصیتنامـه شـهید حمیـد حـائری
« الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُون »
آنانکه ایمان آوردند به خدا و هجرت نمودند و جهاد کردند در راه او با مال و جانشان ، مقامی بس بزرگتر نزد خداوند دارند ، هم آنان رستگاران و راه یافتگانند . (توبه ۲۰)
با درود و سلام بر تمامی شهیدان راه حق و اسلام از ابتدا تا شهیدان کربلا و سالار آنان حسین بن علی(ع) و تا کربلاهای خونین کشور اسلامی ایران و سلام بر رهبر بزرگ انقلاب اسلامی و ملت مؤمن و شهیدپرور آنان و آنانیکه در صراط مستقیم حق گام نهاده اند .
اسلام و بقای آن از ابتدا تا کنون وابسته به جانبازیها و فداکاریهای مردانی راستین بوده که با خون خود جاودانگی آن را تداوم میبخشیدهاند .
در این زمان که ملت شریف ایران مورد عنایت حق تعالی واقع شده و جمهوری عدل اسلامی بر جامعه ما حاکم گردیده و بالاخص مورد هجوم ناجوانمردانه جهانخواران به سرکردگی صدام کافر واقع شده، وقت آن است که یکایک ماها از این امتحان سر فراز و سر بلند بیرون آییم. چرا که به فرموده رهبر عزیزمان امروز همه در معرض امتحاناند .
و من نیز امروز به پیروی از سرور شهیدان می گوییم : اگر جمهوری اسلامی جز با ریخته شدن خون من استحکام نمییابد بگذار تا در راه اسلام خونم بر زمین بریزد و شعبه ها بر بدنم فرود آیند و ایکاش که صدها بار زنده میگردیدم و باز در راه الله کشته میشدم .
این چند سطری را که مینگارم، برای آن است که همه بدانند آگاهانه و با ایمانی قلبی این راه را انتخاب نمودهام و امیدوارم که خداوند این خدمت ناچیز را از من بپذیرد، آنگاه که در راه او (خدا) مسلمانی قدم میگذارد خدا نیز او را به سوی خود میخواند در حالی که شخص به نفس مطمئنه رسیده است، در چنین موقعی دنیا برای انسان به مثال قفسی است که می خواهد به هر طریق ممکن از آن رها شود .
آری شهیدان این دنیا میروند و به ظاهر شما آنها را نمیبینید، اما ارواح پاک شهدا بر شما ناظرند .
و تو ای خواهر و برادر! باید ادامه دهنده خط سرخ شهدا که همان راه انبیاء و ائمه معصومین است، باشید و در همه حال به یاد خدا باشید و بار سنگین رسالت انقلاب اسلامی را تا رهایی تمام جهان از زیر بار ظلم و آزادی قدس عزیز بدوش بکشید. فرامین رهبر عظیمالشّأنمان حضرت امام خمینی را به کار ببندید که او اکنون نائب برحق امام زمان(عج) است و مبادا که او را تنها بگذارید.
پیام من به همه خواهران متعهد این است که همچون قهرمان زنان جهان حضرت زینب (س) بازگو کننده رسالت انقلاب جهانی اسلام باشند و حضور در صحنه را حفظ نمایند .
توصیه من به همه برادران دانش آموز این است که درس را فقط برای خدا بخوانند تا در آینده مبلّغ فرهنگ غنی و پُر بار اسلام باشند .
و شما پدر و مادر عزیزم، سرافراز و مفتخر باشید که چنین موهبتی نصیبتان گردیده است و در شهادت من احساس هیچ گونه ناراحتی و کدورتی به خود راه ندهید و مبادا که گریه شما از روی غم و ناراحتی باشد و من به این خاطر به شما آفرین میگویم ، در نزدم محترم هستید که توانستید با پرورش صحیح فرزندی در دامان خود موجب رضای خاطر خداوند متعال گردید . استوار و راست قامت باشید که عاقبت نیک از آن پرهیزگاران است .
در خاتمه امیدوارم همه کسانیکه از من ناراحتی دارند بر من ببخشند .
درود بر رهبر عالی مقام انقلاب اسلامی اتمام خمینــی درود بر همـه شهدای راه حـق و آزادی
پر اهتزاز باد پرچم سبز لا اله الا الله در تمام جهـــان نابود باد استثمار و ظلم همه جهانخواران
و السلام علی من اتبع الهدی
حمید حائری (۳۰/۱۰/۱۳۶۱)
آقای سلمان اسماعیلی:
خاطره ای که از شهید حمید حایری دارم من تهران بودم که ایشان تماس گرفتن وگفتن پسر خاله برای شما زحمتی دارم که من گفتم چه زحمتی که فرمودن که کتاب درسی میخوام که اینجا پیدا نمیشه ودرتهران در محدوده دانشگاه ومیدان انقلاب کتاب فروشی ها دارن که من چون با ایشون ما نوس بودم وبخاطر اینکه شاگرد ممتاز در دانشگاه وقبل بودن گفتم زحمت چیه شما فقط بگو پچی میخوای که درخواست شهید کتابی بود دررابطه با رشته ایشان ازدکتر کاتوزیان که تهیه نمودم وبرایشان فرستادم واین اخرین باری بود که از طریق تماس تلفنی هم صحبت بودیم وچون من هم نسبتا درگیر جنگ بودم کم همدیگرو می دیدیم که بعد ها خبردار شدم که شهید شن
آقای سعید ناظمی:
از خصوصیات شهید حائری تواضع و خاکی بودن ایشان بود در سن جوانی با اینکه دانشجو بود هیچ ابایی از کار کشاورزی و .. نداشت یک سال که کاریز رجنگ را لایروبی و مرمت میکردن ایشان در تمام مدت در هوای سرد پا به پای بقیه کار میکردند و حتی یادم میاد که بقیه میگفتند که عاقبت مریض میشی برای شما کافیه اما ایشون قبول نمیکردند و امثال این کارها زیاد بیاد دارم از نکات دیگر اخلاقی ایشون اهتمام به نماز جماعت بود که همیشه توی خونه برای ما بچه ها نماز برگزار میکردند و در کنار اون به ما لغات انگلیسی یاد میدادند.
آقای میثم ناظمی:
نامه همرزمان و مربیان شهید به خانوادهاش
اینجانبان مربیان تخریب لشگر ویژه شهدا
شهادت برادر حائری را به خانواده و پدر و مادر محترمشان تبریک و تسلیت عرض میکنیم از خدا میخواهیم به شما صبر دهد. شهید حائری با اینکه در بین نیروهای آموزشی ما باسوادترین آنها بود متواضعتر بود. شهید حائری از روی جهل واحد تخریب را انتخاب نکرد زیرا او میدانست واحد تخریب واحدی است که افراد متواضع افراد متعهد و متدین زیادی دارد و این واحد است که هر لحظه احتمال دارد به دیدار معشوق بشتابد و بزرگترین ضربه را هم این واحد به دشمن میزند و از تمام نیروها جلوتر راه باز میکند. با علم به این مسائل شهید حائری این واحد را انتخاب کرد زیرا شوری دیگر در سر داشت بارها به برادران گفته بود من غیر از این دفعه باز هم به جبهه آمدهام دوستانی داشتم که از من لایقتر بودند و به شهادت رسیدند و من ماندم و همچنین میگفت خوب است اگر من لایق باشم و شهید شوم فرزند دارم که راهم را ادامه دهد و برادر حائری با اخلاصی که در واحد از خود نشان داد تنها شخصی بود که بعد از رفتن روحانی، برادران پشت سر ایشان نماز جماعت را به پا میکردند، و اگر در بین نیروهای آموزشی ما که قریب هشتاد نفر بود و بعضیها تا عمق خاک عراق رفتهاند شهید حائری به این درجه برست تعجبی ندارد بهشت گوارایش باد و آفرین بر شما پدر و مادری که چنین فرزند به جامعه تحویل دادید و الحق که درست امانت خود را به خدا باز گرداندید و خوشا به حال همسری که لایق زندگی با این شهید در دنیا بوده و در آخرت هم شفیعی این چنان خواهد داشت و امانتی از شهید را درست به جامعه خواهد رساند و در خاتمه از خداوند خواهانیم شهادت را نصیب ما گرداند و ما را در جوار شهید جا دهد. خداوند به شما صبر عنایت کند.
مربیان و همرزمان شهید
آقای سعید ناظمی:
با سلام چند سال پیش دایی شهیدمو خواب دیدم با یه کت شلوار و تیپی که قبلا ندیده بودم بعد چند روز به مناسبت هفته معلم رفتیم کلات نادر شب توی خونه معلم که کنار اداره اموزش و پرورش بود ساکن شدیم اخر شب رفتم برای اوردن اب از ابسرد کن اداره که چشمم افتاد به عکس داییم که اون عکسو قبلا ندیده بودم و همونی بود که خواب دیده بودم لازمه بگم که عکس ایشون روی تابلوی بسیج فرهنگیان اموزش و پرورش کلات که به نام ایشون بود قرار داشت و توی اداره یه تابلوی بزرگ شامل عکس همه شهدای فرهنگی بود که عکس شهید حائری بالای تابلو قرار داشت که فردای اون روز از یه همکار فرهنگی اهل کلات پرسیدم که چرا با وجود شهدای فرهنگی بومی کلات اینقدر به این شهید توجه شده گفت که تو مدت کوتاهی که شهید در مجموعه اموزش و پرورش کلات بودند اخلاق و رفتار ایشون زبانزد شده بود به طوری که دو مدرسه و یک کتابخانه هم به نام این شهید نامگذاری شده است تاکید میکنم صحبت های اینجانب فقط برای معرفی این شهید بوده و معتقدم جایگاه شهدا بالاتر از آن است خواسته باشیم انها را رتبه بندی کنیم
آقای سعید ناظمی:
وصیتنامه شهید حمید حائری
انالله و اناالیه راجعون
وصیتنامه شخصی اینجانب حمید حائری فرزند غلامرضا بشماره شناسنامه متولد روستای بیهود قاینات.
حمد و ستایش فراوان و بیکران خداوندی را که با آفرینش موجودات با عنوان خلیفهالله بخشیدن انسان بر او منت نهاد و ما را به راستی و کمال و نزدیکی به خویش با نعمت اسلام که برترین ادیان است، هدایت نمود. قرآن را بر پیامبر برای هدایت ما نازل نمود و ائمه معصومین (ع) را برای ولایت ما برگزید تا به راه راست باشیم و منحرف نگردیم. اما دریغ که این بنده عاصی از این معجزات و نعمتها بهره نگرفتم و جز گناه چیزی برای سرای ابدی خویش نیندوختم و از مکافات اعمال خویش سخت میهراسم، اما ناامید از رحمت الهی نیز نیستم.
بر محمد (ص) و آل پاکش درود خدا را میفرستم و به لطف و عنایت این بزرگان امیدوارم. شما ای بازماندگان بزرگترین نیکی که در حقم میتوانید بکنید، این است که برایم طلب مغفرت نمایید. از همه افرادی که به آنها ستم یا اهانتی عمداً یا سهواً روا داشتهام میخواهم که مرا ببخشند و حلالم کنند پدرم، مادرم، همسرم، برادران و خواهرانم، بشما توصیه میکنم که در این موقعیت حساسی که قرار دارید و اسلام برای اجرای احکامش بعنوان امانت نزد شماست، نقش خود را تا حد امکان ایفا نمایید و گوش بفرمان امام امت باشید.
پدر و مادر مهربان و محترمم: به بزرگی خویش مرا حلال نمایید، گرچه فرزند خوبی برایتان نبودم. هرکسی که طلبکالری از من داشته و ادعای حق نماید، از مال خودم به او پرداخت نمایید. پدرم را در امور خویش وصی خود قرار دادم. از داراییم هر مقدار که صلاح میدانید به تناسب برای مجالس عزاداری امام حسین (ع) و سایر ائمه و امور خیریه و جبهه صرف نمایید. چنانچه زمان مرگ یا دفنم مقارن با شب جمعه باشد، بر جنازهام دعای کمیل بخوانید. محل دفنم بیهود و چنانچه مقدور باشد در نزدیکی قبور شهدا. هر آنچه که همسرم مالک آن است و متعلق به ایشان است، به ایشان تحویل دهید و در غیر طلب مهریه با خانواده ایشان دوجانبه به تفاهم برسید. از همه شما بستگان و خانوادهام میخواهم با هم مهربان باشید.
همسر محترمهام: سلام خدا بر شما باد. از من راضی باشید و از ناراحتیهایی که از من دیدهاید بگذرید. از فرزندمان چنانچه زنده بماند، بخوبی سرپرستی نمایید و او را برای خدمت به اسلام تربیت نمایید. از پدر و مادر مهربانتان طلب عفو و اغماض و دعا خیر دارم.
آقای میثم ناظمی:
نـا مـه شهیـد حمیـد حائـری به برادرشان
درود و سلام به پیشگاه حضرت مهدی (عج) ارواحنا فداه ، رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی و شهدای مظلوم اسلام و جنگ و درود خدا بر امت راستین پیامبر (ص) که با ایثار مال و جان خویش حیات و حیثیت اسلام را زنده کردند و بالاخص درود و سلام خدا بر رزمندگان غیور و شجاع جبهه های نبرد که خون حسین (ع) در رگهایشان میجوشد و باطل را در خود حل مینمایند.
سلام گرم و خالصانه خود را از این راه دور ، اما با قلبی نزدیک و آکنده از صمیمیت ، تقدیم حضورتان می نمایم ( به کرم خویش قبول نمایید و جواب بدهید ) امیدوارم حالتان خوب و خوش بوده و هیچگونه کدورتی به واسطه قرب آن دیار عاشق پیشِگان و معبود جویان و خصوصا بواسطه نزدیکی به تربت جذاب و آرام بخش کربلا عارض حالتان نباشد ، چرا که انسان مقصد نهایی خویش را که عبارت از کمال است و بواسطه اشتباه در مصداق به چیزهای دیگر تمسک می جوید، در آنجا می یابد و به آن نائل می شود و به قول رزمنده ای که گفته بود : اگر خدا را میخواهید ببینید به جبهه بیایید . آری در اینجا نفس آرام و مطمئنه برای شخص حاصل میشود، مقصود الفاظی بیش از حد مجاز نیست ، قصه این است که نمی شود کتمان کرد و هیچ نگفت، بلکه این یک اعتراف به تقصیری است برای ما هنگامی که قلم روی کاغذ میلغزد، درخشندگی خورشید را نمی شود انکار کرد .
خدمت برادران بیهودی و دیگر همرزمان و هم سنگران سلام ابلاغ نمایید . از اینجا برادران هم اطاقی خدمت شما سلام دارند ، آقای قاسمی با خانواده و محسن آقا با خانواده سلام میرسانند و الان شب شنبه است که نامه می نویسم و عصر خانه محسن آقا رفتم (جمعه) و قدری آنجا بودم ، گفتند : حامد آقا هم نامه نوشته و از کردستان به هفت تپه منتقل شده که من هم آدرس او را گرفتم . البته طبق معمول همیشه این بار بنا به دلایلی از جمله درس به مشهد نرفتم و بحمد الله این جای شکر دارد که مثل بعضی بقول روز (( مامانی )) نیستم . همانطوری که شما قید کرده بودید که مایلم چند روزی بیشتر نمانم و نشانگر کنترل نفس و خواسته هاست و من هم بعضی اوقات در جبهه چنین مسائلی و از جمله مرخصی روزانه پیش می آمد و مثل بعضی ها بی طاقت نبودم – شما نیز شکر خدا کنید که چنین هستید – باری چنانچه از جانب لطف جویای حال این بنده باشید بحمد الله سلامتی حاصل و برقرار است و به حد توفیق و لیاقت و سعه صدر بشکر منعم مشغول هستم و ما هم روزگار را به هر صورتی که هست میگذرانیم، حال یا به بطالت و خسران و در حقفیقت ظلم به نفس ( شاید خدا عقل دور اندیشی عطا کند ) .
اگر شما راهی و نصیحتی دارید بنویسید شاید اندکی موثر افتد – نامه پر از معنا و مودت آمیز شما رسید و زیارت شد ، بسیار مسرور گردیدم و تا اندازهای از حال و وضع شما مطلع شدم . یک تذکری در ابتدا بگویم و آن اینکه:
«دعا کنید خدا هر چه زودتر زیارت جبهه را نصیب فرماید ، خیلی دلم انتظار جبهه میکشد.»
امیدوارم صبر و بردباری شما بیش از پیش افزون گردد و خداوند قلب مطمئنی به شما عطا نماید.
ما هم در معرض هجوم شیطان هستیم ، اما یاد خدا و ذکر حق ما را از وسواس حفظ میکند و ای حقیقتی است که شیطان روی افراد که قصد دارند خوب باشند و مؤمن هستند بیشتر کار میکند ، چون آدمهای ضعیف خودشان بدون دعوت شیطان به دنبال شیطان هستند و این را شاید بتوانم عرض کنم که برای خودم تجربه شده است ، گاهی هنگام نماز دعا می کنی «الهی اذقنی حلاوه مناجاتک» باز بر عکس توی نماز هواس پرت میشود و بطور یقین رها شدن از وسوسه شیطان نیاز به ذکر و دعا و نماز و عبادت بیشتر دارد تا بتوان خود را از دام شیطان نجات داد، مخصوصأ شما که در واحدی هستید که بیشتر با این امور سر و کار دارید و زمینه آماده است . دعای «ربنا اغفر علینا…» خیلی مؤثر است . امید است که شما زودتر از من به خانه برگردید .
(( بالاخره یا باید با خودکار قرمز لقب شیعه علی را از اسمان خط بکشیم و ضربدر بزنیم و یا خود را مسئول بدانیم . تاریخ شیعه سراسر مظلومیت و حقانیت و صبر و مبارزه است ، ما هر چه شهید بدهیم ارزش علی اکبر امام حسین را ندارند . از نظر ارزش و مرتبه معنوی هر چه صبر کنیم ذره ای به اندازه صبر مقتدا و مولایمان علی (ع) نمی شود که بیست و پنج سال حقش را خلفای غاصب ملعون پایمال کردند اما او صبر کرده ، زهرای اطهر (س) هیچگاه شوهرش را از جنگ برحذر نداشت ، غم پهلوی شکسته و بازوی کبود شده را بروی شوهرش نیاورد و حتی علی تا موقع غسل دادن از بازوی کبود شده همسرش خبر نداشت . ما باید از اینها درس بگیریم ، اینها الگوی تقوا ، فضیلت و صبر و شجاعت و … هستند .
بقول امام راه حق گرفتاری دارد ولی در عوض در آن دنیا پاداش را می گیریم.
ما تا ۳ الی ۴ روز به آخر ماه اینجا هستیم و احیانأ اگر محبت کردید و نامه نوشتید به بیود بنویسید ( یعنی بیشتر از ۱۰ روز ) و گر چه ما عید نداریم اما این کارت را به میمنت ششمین بهار آزادی و به خاطر گلهای روئیده از خون شهیدان تقدیم می نمایم ، بپذیرید .
در خاتمه از اینکه خارج از موضوع و پیش از اجازه قلم زنی کردم معذرت میخواهم و هیچگونه قصد نصیحت و یا چیز دیگری ندارم و جرأت حسارت ندارم، چون خودم محتاج به پند هستم!!!
امیدوارم خداوند هر چه سریعتر با پیروزی رزمندگان و فتح کربلا تمام عاشقان حسینی را به کربلا برساند و قلوب داغدار خانواده های شاهد را تسکین دهد.
بدخطی و نامنظم بودن را می بخشید چون مقداری از نامه را زیر چراغ خواب نوشتم .!!!
در ضمن این حقیر ذلیل و عاصی را از دعای خیر فراموش نکنید که سخت محتاجم .!!!
بخدایتان می سپارم !!!
«الان که نامه را پست میکنم نیت جبهه دارم ۴۵ روزه و طبق اعلامیه روی تابلو فردا یکشنبه ۱۲ / ۱۱ / ۶۱ اعزام است»
دعا گوی شما حمید
شنبه ۱۱ / ۱۱ / ۱۳۶۱