هر چندامروز هیچ ردّی از دو درخت سنجد وسیب نیست ولی هنوز هیاهو وشادی بچه هادر اطراف آن دو به گوش می رسد!
ساعت ۵/۱۱ ظهر ۲۱ دی ماه ۹۰ وارد دبستان شهید احمد هادوی بیهودمی شوم ،هوا آفتابی وکمی خنک است.چندقدمی بیشتربه سمت حیاط مدرسه برنداشته ام؛ اولین چیزی که توجه ام رابه خودجلب می کندساختمان اصلی مدرسه است که بر روی سکویی بزرگ درضلع جنوبی قراردارد .بنایی به قدمت ۷۵ سال،پر صلابت ترازهرچیزدیگری خود نمایی می کند. گویی انسان مسنّی است که به اندازه تمام این سالها،راز نهفته وخاطرات نگفته درخوددارد.صحن بزرگ مدرسه، جای مرتّب وتمیزی است.ساختمان بزرگی هم باسقف شیروانی درضلع غربی دیده می شود که قبلامحل استقرار راهنمایی پسرانه جهاد ودخترانه بنت الزهراء بوده ودرحال حاضر،نمازخانه،سالن اجتماعات واتاق سمعی وبصری ،کارگاه و.. می باشد. ۳۵ تا۴۰ پسر بچه درصحن مدرسه اند. بعضی کیک به دست راه می روند وتغذیه شان رامی خورندوبقیه هم درحال دویدن وبازی، ۱۸ تا۲۰ دخترنیز درضلع غربی دورهم جمع شده وآرام ترازپسرهادرحال بازی وگفتگو هستند. لباس های آراسته وظاهرتمیز هردوگروه تفاوت زیادی بالباس هــــای دوران کودکی ام دارد. گفتم دوران کودکی ،یاد درخت تنومندِ سنجدافتادم که دقیقاهمی جا که ایستاده ام ، همیشه زنگ آهنیِ سنگینی را بر گردنش تحمل می کرد به این امیدکه کسی با چکش برفرقش بکوبدو مقدمات شادی بچه ها فراهم شود .درهمسایگی اش نیز درخت سیبِ بزرگی بود که بچـــــــه ها در بهار لحـــظه شماری می کردند زودتر سـاعت ورزش از راه برسد
.تا به بهانه بازی، با زیرکی خاصی توپ رابه سمت درخت سیب شوت کنند؛بعدهم سیب های سبزرنگ کوچک و خوشمزه برزمین می ریخت وهمه شادمان بودیم از خوردنش. هر چندامروز هیچ ردّی از دو درخت سنجد وسیب نیست ولی هنوز هیاهو وشادی به هادراطراف دو درخت به گوش می رسد. کمی جلوتر۱۰ درخت کاج مرتفع وقطور با قدّی حدود ۱۰ تا۱۲ مترسرازخاک برآورده اند،طوری که ازهرگوشه روستاکه بنگری خود نمایی می کنند. به قصددیدن دفترقدیمی مدرسه دو پله ازحیاط بالا رفته وخودرابه گوشه جنوب غربی می رسانم.اتاقی قدیمی که گردوغبار روزگار برسر وصورتش نشسته و دیوارش کمرخم کرده اما هنوزمقاومت می کند.بنایی بادیوارهای خشتی به ضخامت۹۰سانتی متر؛ جایی که چندین دهه خاطرات لحظه لحظه معلمان رادرخودذخیره کرده و فعلامحل نگهداری تغذیه بچه هاست.به سمت کلاس ها برمی گردم که دربهترین نقطه مجموعه ومشرِف برحیاط مدرسه هستند. دوپله بالاترازکف مدرسه سکویی به عرض ۴ مترسرتاسرضلع جنوبی راپوشانده وکلاس ها،یک پله بالاترازاین سکوقراردارند با پنجره هایی بزرگ به دوسمت شمال وجنوب. درب ۴ اتاق به سمت شمال ودواتاق هم در دوطرف آنها قراردارندکه دربهایشان روبروی هم باز می شوند. ورودی همه این اتاق ها در ایوان بزرگی واقع شده که طول آن حدود۳۵ متربه نظر می رسد و ۷ ستون۳ متری فلزی جلوی
ایوان جلوه آن را دوچندان نموده است. به سمت اولین کلاس که امروزه محل استقرار دفترمدرسه است می روم ؛باگذر ازمقابل هرکلاس صدای کودکـــان به گوش می رسد در حالی که با شادی وشورخاصی همراه بامعلم مشغول فعالیت هستند. تمام لحظات پر از اضطراب ،شادی وهیجانِ گذشته درذهنم مرورمی شوند.احساس می کنم همه خاطراتم یک خواب بوده؛گو اینکه کودکی را در دنیای دیگری بوده ام.ضربات آرامی به نشانه اطلاع به درب دفتر زده واردمی شوم. آقای حسینی مدیرمدرسه مشغول تکمیل بخشنامه هاازطریق
کامپیوترهستند. بعدازاحوالپرسی وکمی گفتگو کنار بخاری روشن می نشینم. اینجاهمه چیز تمیز ومنظم چیده شده و نمی توان از ظــــاهرآن و حتی از موزاییک دست نخورده و قدیمی کف اتاق پی به قدمت آن برد. ازآقای حسینی درمورد قدمت مدرسه می پرسم ایشان برخاسته ازداخل کمدهای فلزی که دراتاق عقب دفترقراردارد دو پوشه قدیمی را که درتمام این سالها ازگزندحوادث مصون مانده را می آورند پوشه هارایکی یکی برداشته وضمن صحبت ، دو نفری مشغول بررسی آنها می شویم .موارد جالبی بعداز یک ساعت جستجو پیدا می شوند:
دبستان بیهود درسال۱۳۱۵ به عنوان چهارمین آموزشگاه منطقه قاینات درزمینی به مساحت ۲۵۶۰ مترمربع (۵۲×۵۰ متر) با نام دبستان بوذرجمهر بیهود تاسیس ودرسال ۶۱ به دبستان پسرانه شهید احمد هادوی تغییر نام یافته است.
اسناد
اولین کارنامه
اولین صفحه دفتر امتحان
تذکر برای استفاده بی مورد از بخاری ها
حقوق معلمان
نامه ارسالی به مدرسه ۱۳۱۶
کمبود صندلی
نامه مربوط به سوخت مدرسه
—————————————————————————————————————————————–
در تمام طول این سال ها دبستان دخترانه مکتب الزهرا نیزفعال بوده واخیراً به دلیل کاهش جمعیت دانش آموزی ،مختلط گردیده است.جدول های فوق،جمعیت دانش آموزی، نام برخی مدیران ،دانش آموزان وگوشه ای ازمکاتبات صورت گرفته است،امیدوارم خواندنش باعث یادآوری خاطرات خوب کودکی ومدرسه تان گردد.
————————————————————————————————————————————–
اولین روزدبستان بازگرد کودکی هاشادوخندان بازگرد بازگردای خاطرات کودکی برسواراسب های کودکی
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند درسهای سال اول ساده بود آب رابابابه سارا داده بود
درس پند آموز روباه وخروس روبه مکارودزدوچاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشکی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود باوجودسوزوسرمای شدید ریزعلی پیراهن ازتن می درید
تادرون نیمکت جامی شدیم ماپرازتصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی زپاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زردداشت دوشمان ازحلقه هایش دردداشت گرمی دستانمان ازآه بود برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده درگوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی باپاروی برگ همکلاسیهای من یادم کنید بازهم درکوچه فریادم کنید
همکلاسیهای دردورنج وکار بچه های جامعه های وصله دار بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مردمرد
کاش هرگززنگ تفریحی نبود جمع بودن بودوتفریحی نبود کاش می شدبازکوچک می شدیم لااقل یک روز کودک می شدیم
یادآن آموزگارساده پوش یادآن گچها که بودش روی دوش ای معلم نام وهم یادت به خیر یاددرس آب وبابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من باز گرد این مشقهاراخط بزن
——————————————————————————————————————————————————————